قفل

هی میام بنویسم
از اتفاقایی که برام میفته
از احساساتی که دارم
از دغدغه هام
از طرز فکرم
از هدفم
از راه و روش و آیینم
از نگاهی که به دور و برم و این دنیا دارم
از کارایی که دارم انجام میدم
از خاطره ها
از خیلی چیزا...
اما تا میام بنویسم
با خودم میگم
بازم غر؟
آخه تو که بک گراند ذهنت الان خاکستری که چه عرض کنم...! سیاهه! مجبوری مگه بنویسی؟
با خودم میگم
خوب از خودم نمی نویسم
از چیزای دیگه بگو
چیزای دیگه همش تبدیل می شه به از خدا نوشتن !
خسته کننده ست! بهتره عقایدتو برای خودت نگه داری!
حوصله تحلیل مسائل اجتماعی و سیاسی و غیره رو هم ندارم دیگه
طنز نویس هم که نیستم
دست آخر به خودم میگم
بهتره پاشی بری به کارای دیگه ات برسی
بدجوری قفل کردی دختر!

12 نظرات:

نویسنده مهمان گفت...

خب مثل من پر رو باش و طنز بنویس

تنها گفت...

كاربسيار خوبي كردی عزیزم باعث افتخاره

Elham گفت...

باورت نمی شه ، می دونم که باورت نمی شه ولی هر وقت پست می ذاری با کله می دوم میام بخونمش ، قبلشم با خودم می گم ایول بازم پست گذاشت !!! ( جان خودم راست می گم ! )

..........................

ببین مهم اینه که ما بدونیم از زندگیمون چی می خوایم و اگه نمی دونیم سعی کنیم دنبالش باشیم حتی اگه تا آخرشم نفهمیم همین که دنبالش بودیم خودش کافیه و مهمتر از اون اینه که توی این جستجوی ما به دنبال "برای چه زیستن " یه نفعی ام به بقیه برسه ! به همین سادگیه ! همش همینه !
اینکه آدم ناراحت باشه و بدونه برای چی ناراحته اصلا بد نیست ، همه ما چنین تجربه هایی داشتیم ، حتی اینکه آدم دائم از ناراحتیش بنویسه هم اصلا بد نیست ، مخصوصا که یکی مثل تو این توانایی رو داره که همه چیز رو به طرز هنرمندانه و شاعرانه ای به تصویر بکشه ! اصلا به نظر من حکمت این فضاهای اجتماعی و وبلاگ ها هم همینه ! اینکه ما بتونیم غم ها و شادی هامون رو با هم شریک بشیم ! من از ناراحتی تو ناراحت بشم ، از خوشحالیت خوشحال بشم و برعکس ، یعنی تو هم در قبال من همین طور باشی !
از خدا نوشتنم این روزا چیزیه که همه ما بهش احتیاج داریم ، و البته بیشتر از اون به از خدا خوندن ، مخصوصا اگه با کلمات صمیمی و صادقانه ای باشه که چیره دستی یک نویسنده اون ها رو به طرز هنرمندانه ای کنار هم بشونه ( یعنی شما ! )
خلاصه من که همیشه عاشق نوشته هات بودم و هستم ، از همون اولین روز !
شما هم بک گروند ذهنت رو خودت نقاشی کن هر رنگی که دلت خواست ، حتی اگه سیاه باشه بستگی به سلیقت داره ، یه روز آدم سیاه به نظرش قشنگ تر میاد یه روزم قرمز اناری ، یه روزم زرد قناری ، قربون دستتم زودتر زودتر آپ کن ! بیش از این امری نداریم اگر امری داشتیم بازم خدمت می رسیم ! :D

Unknown گفت...

چرا از خودت ننویسی؟؟گاهی اوقات هم غر زدن لازمه و گاهی هم این غر زدن ها تبدیل میشن به نوشته هایی به یاد موندنی.
شاید با نوشتن بشه کمی ازون به قول خودت سیاهی ذهنت کم کنی.حداقل میتونی اینجا نظر آدم هایی رو داشته باشی که همون دردها رو دارن و بفهمی که تو فقط تنها کسی نیستی که ای چنینی و یا حتی نظر افرادی رو که چنین دردهایی رو گذروندن و راه چاره شون رو میفهمی.شاید به کارت بیاد.
در کل هم ما انسان ها افراد کنجکاوی هستیم.دوست داریم هر جا فرصتش پیش اومد از عقاید دیگروون باخبر بشیم!شاید به این دلیل هم نوشتن از اعتقادات نه تنها خسته کننده نباشه بلکه جذاب هم باشه!

کلا خوب مینویسی ولی کم مینویسی.خوب نوشتن هم خیلی بیشتر می ارزه به زیاد نوشتن.همین که کیفیت رو فدای کمیت نمیکنی خیلی خوبه.فقط امیدوارم این کم نوشتنا تبدیل به خیلی خیلی کم نوشتن نشه.

B.a.N.a.F.s.H.e گفت...

@مهندس پنگول جونی

اختیار دارین! تا امثال شما هستند طنز منز به ما نمی رسه:دی

@ تنها

خیلی خوشحال شدم .فقط دقیقا به جا نییوردم! خواهر دوستم تویی؟؟

@الهام

میدونم که زیادی بهم لطف داری و همیششه هم منو شرمنده میکنی و اصولا بعد از حرفای تو من میرم توی فضا!!


:))
خوب خوبه که خودت میدونی.لوول.شوخی کردم
(الان منو در حال امضا دادن تصور کن!)
سعی می کنیم زین پس اوامر شما رو اجرا کنیم و دختر خوبی بشیم!

@ سینا

خوب میدونی
گاهی احساساتی دارم که میدونم غلطه!
و میدونم که بیخودی ناراحتم.ولی ناراحتم!
یعنی میدونم که منطقی نیست که اینجوری باشم و هستم!
واسه همین هم از دست خودم عصبانیم
واسه همینم به جای دامن زدن بهش سعی می کنم با من ِ والد خودم ، خودم رو تسکین بدم!
به هر حال، ممنون از لطف شما
ایشالا از این به بعد سعی می کنم درست پیش بره

نازگل گفت...

من فکر میکنم نوشتن یمی از بهترین راه هاییه که آدم میتونه خودشو خالی کنه ... هر چی میخواد مینویسه و بعدا میاد میخونه میگه همین بود ؟!! شاید اون روز که مینوشته به نظرش همه چیز بزرگ بوده ... اما بعدا که میخونه اصلا اون احساس قبل رو نداره ... اما با همون نوشته اون روز آرامش گرفته بوده ..

مصطفی گفت...

و تو تنها نیستی!
در این شوره زار بی هویت. منم چون تو، او هم چون ما. همه سرسام گرفته ایم از این ... از این... . خاطرات و کارهایمان یکی است.هدفمان یکی است. ولی امان از این نرسیدن ها و ... قفل کرده ایم. اصلا هیچ... هیچِ هیچ. همین!

الهام گفت...

سلام بنفشه جان
واقعا ببخشید که دیر شد ، حسابی شرمنده شدم ، هدرت رو درست کردم ، ولی من بقیه عکس ها رو می بینم و مشکلی ندارن ، اگر نمی بینی و برای دیدنشون مشکل داری بهم حتما بگو .

الهام گفت...

راستی هر مشکل دیگه ای هم با این قابل داشتی ، یا اصلا دلت خواست برای تنوع عوضش کنی ، با همین رنگ ابی و همین هدر و خلاصه هرجوری که بخوای در خدمتت هستما !!!
این مدت کلی چیزای جدید واسه طراحی یاد گرفتم ، خلاصه با من تعارف نکنیا !
اون سی باکس رو هم که ف ی ل ت ر کرده بودن ، منم حذفش کردم ، البته کدش رو دارم ف هر وقت خواستی برش می گردونم ، ولی خب فایده ای نداره چون فیلتره !!!

AliRezA گفت...

ساده است.
اگر قرار بود باز نشه به جای قفل جوش می دادند اون در رو.
پس به جای خبره شدن به بزرگی قفل دنبال کلید کوچیکی بگرد که اون ته تهای قلبت گمش کردی

B.a.N.a.F.s.H.e گفت...

@ نازگل

دقیقا با نظرت موافقم
راستی
خوشبختم از آشناییتون:)

@ الهام

دستت درد نکنه عزیزم
من همچنان عکس هامو نمی بینم!!

@ علیرضا & مصطفی

ممنون از حضورتون

محمد حسین اسماعیل نیا گفت...

نمیدونم چرا من اینو نخونده بودم... اما خیلی خوشم اومد ازش. چون خودمم زیاد میشه این حس رو داشته باشم. اما میدونین چیه؟ خیلی وقتا آدم در مورد اینکه نمیتونه بنویسه، اندازه ی یک کتاب مطلب مینویسه! واسه من که پیش اومده

ارسال یک نظر

دستی افشان ،
تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد.
هر قطره شود خورشیدی...
باشد که به صد سوزن نور،
شب ما را بکند روزن روزن!


ساده ترین راه انتخاب نام و آدرس اینترنتی است.
گذاشتن آدرس اینترنتی الزامی نیست .